می شود تنهایی بچگی کرد
تنهایی بزرگ شد
تنهایی زندگی کرد
تنهایی مُرد
ولی قهوه ی غروب های دلگیر جمعه را نمی شود تنهایی خورد …
ﻭﺍﺳﻪ ﮐَﺴﯽ ﺛﺎﺑِــﺖ ﮐﻨــﻢ !!
ﻧﻪ ﭘِﯿﮕﯿـــﺮ ﺍﯾﻨــﻢ ﺑﺒﯿﻨــﻢ ﺑَﺮﺩﺍﺷـــﺖ ﺑَﻘﯿـــﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﭼﯿـــﻪ !!
ﭼﻮﻥ ﺑﺎ ﺣَـــﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﭼِﺸـــﻢ ﻛﺴـــﻰ
ﻧﻴـــﻮﻣﺪﻡ . . .
ﻛﻪ ﺣﺎﻻ ﺑﺎ ﺣﺮﻑ ﺩﻳﮕـــﺮﺍﻥ
ﺑﺨـــﻮﺍﻡ ﺍﺯ ﭼِﺸــﻢ ﻛﺴـــﻰ ﺑﻴﻮﻓﺘـــﻢ ..!
ﻣﻦ ﻫﻤﯿﻨﻢ ...
ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺩﺭﮐﻢ ﮐﻦ
ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺷﺮ ﮐﻢ ﮐﻦ...
به سلامتی اون لحظه ای که از همه دنیا دلت گرفته.....
نه کسی رو داری باهاش دردودل کنی....
نه دلت میخواد کسی رو ناراحت کنی...
سکوت میکنی و تو دلت میگی : باشه..اینم میگذره...
وقتی به جای عزیزم بهم میگی : عزیز . . .
یعنی یه عزیز بی صاحب
عزیزی که هنوز عزیزه
ولی مال تو نیست
شنیدنش که درد داره
گفتنشو نمیدونم !!
.
تنهایی یعنی
نگاهی به عقب
مرور گذشته
ورق زدن خاطرات
و اشک
تنهایی یعنی
مرور خاطراتی که شیرینش قلبت را بسوزاند
تلخش قلب و چشمانت را
تنهایی یعنی
چشمان بارانیت را هیچ دستی پاک نکند
باران
.
.
رفتم که نبینی پریشان شدنم را / غمناک ترین لحظه ی ویران شدنم را
در خویش فرو رفتم و در خویش شکستم / تا تو نبینی غم تنها شدنم را
.
پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست
در این ساحل که من افتاده ام خاموش
غمم دریا ، دلم تنهاست
یِ وقــتــایــی (♥♥,)
کـهـ کـَــمَــمـ نــیـــسـ (ύ.ὺ)
خــیــلـــی کِ دلـمـ مــیـگـــــیرهـ :)
گــریـهـ نـمـیـکـنـمـ (ಥ_ಥ)
یِ لـبـخـنــدِ کـش دارُ تـــلــــــــخ مـیـزنـمـ
پـاهـامــو تـکــــون مـیـدمـ
بـا مـــــوهـــــام وَر مـــیــرمـ (●̮̮̃•)
بَـد خـــیــــــــرهـ مـیـشـمـ بِ دیــوارِ سفــیــدِ روبـــــرو ⊙_⊙
بـَعــد پوســتــــِ لـَبــَـمـو مـیـکــَـنـَــمـ
بـُــــغــضــمــو مـیــخـــورم (•◡•)
کـِ یِ وقــتــــ اشکـــ نـشـهـ (T_T)
آخــهـ قــرارهـ مـُـــحـکــمـ بــاشمـ !
بـَـد پا مـیـشـمـ خـــودمـو تــو آیـیـنـهـ نِــگـا مـیـکـنـمـ (─⊙⊙─)
یِ لـبخـنـدِ کـــش دارِ تـــــلــــــــخِ دیـگـهـ تــحــویـلِ خــودم مــیــدم :)
بَــدِشــمـ یِ چــایــی مـیریــــزمُ (-___-)
یِ مـــــــوسیــقــیِ غـمـگــیــــــــــن (*_*)
تــو دلـمـ مــیگـمـ زنــدگــــی قــشــنـگـــهـ (⊙_⊙)
آرومـ بــــــاش (╥﹏╥)
مُحکــــــَـــمـ باش :)
دلگـــــــــــــیرم ! !
از خــــــــــودم . .
از تـــــــو . .
از او . .
از این غــــروبِ بی طلــــــــوع . .
از ایـــــــــن خطِ آخرو پایانِ بی شـــــروع . .
از این پــــــــایــــان . . از این پــــــــایــــان ! !
از این تیــــغ ,,, از جــــــــــنون ! !
از این پــــــایــــــانِ ـــــــ تلـــــــــخ . .
به رنگـــــــــــــــــــــِ خـــــــــــــون . .
دَمِـــــــــــــتْ گَـــــــــــــــرمْ•°•° خُــــــــــــــــــــــــــــــــدآ•°•°
تــــــا تـــــــُــوبِــــــخـــــــوایْ بِــــــــه دادِ مَــــــــن بِـــــــرِســـــــــی،
مَــــــــــن بِــــــــه تـــــــــُو رِســـــیـــــــــــــــدَم
+ـפֿـــכآ جــوטּ
ڪـآش میــכونستــے ، بـرآے ایــטּ همــہ כرכ
هنــوز سنــے نـــכآرم !!.
"اشــــــــکهایـــم" را "بـــــى صـــــــدا"
در اوج "ســـــــــکوت" مى ریزم ......!!! "
هـــــــق هــــــق" بــــراى کسـیـست کــــه
کـــســى را بـراى پــــاک کـردن اشکـــــهایـــش دارد....
لَحظِه هایِ تَنهایی زِندِگی اَم را با ساعَتی شِنی می شُمارَم
کاش بودَنَت دَقائِقِ نابِ عِشق را بِه یادَم می آورد
با تَنهایی هَر آن پیرترَ می شوم
امان اَز بی کَسی...
خاک های نَرمِ ساعَتَم رو بِه اُفول اَست
او هَم دارَد تَمام می شَوَد
مثل مَن...
از مــن خواستـــ حـــلالش کنــــم
همـــان کســی کــه...
بــا بــــی رحمـــی محبتــــ هایــم را حـــــرام کـــرده بــــــــود
خیال بوسه ای که اینجا
جا گذاشتی اش ،
بر لبانم سنگینی می کند …
به خاک می افتم در مقابلت
فکر می کنی چیز دیگری هم
برای باختن دارم هنوز ؟
اس ام اس های غمگین و ناراحتی
اسمهای مجازی…
تصویر های مجازی…
مشخصات مجازی…
و در بین این همه چیزهای مجازی…
تنها یک چیز حقیقت دارد
“تنهایی من و تو”
در دفتر خاطراتم نوشتم : عشق زیباست
معلم دفتر را دید و گفت : این رویاست !
گفتم : معلم تو از عشق چیزی میدانی ؟
گفت : در عالم عشق ، عاشق همیشه تنهاست
این روزها پارو را رها کرده ام و دراز شده ام کف قایقی معلق که به هیچ کجا نمی رود !
.
.
.
می خندم!
دیگر تب هم ندارم
داغ هم نیستم
دیگر به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام
سرد سرد
نمی دانم
شاید…
شاید دق کرده ام!
کسی چه می داند…
سکوت شب را دوست دارم،
چون همهمه ی دروغ را در دامنش ندارد......
سیاه است!
سیاه،سیاه...♥...
حقیقت محض!؟!
به خاطر تو بود ترک آن اتاق سوت و کور
به خاطر تو بود که رفتند غم و غصه هایی که در دلم بود
زندگی من ، سرد و بی روح بود ، دستانم مثل یخ ،مثل یخ شده بود، به خاطر تو بود که شب نشین شدم ، هر شب خیره به آسمان پر ستاره شدم!
عادت کرده ام به شنیدن صدایت ، خاطره ی روز اول دیدار هنوز نرفته از یادم ، با یاد تو ، با لحظه ای اندیشیدن به چشمان ناز تو ، حال من در هوای آمدنت درگیر شد
به خاطر تو بود از یاد بردن آن گذشته های دلگیر ، به خاطر تو قدم گذاشتم در یک راه نفسگیر ، دل به دریا زدم و بی خیال زندگی ، آمدم و رسیدم به تو ، با تو یکی شدم ، با تو ،با این دنیای عاشقی همنشین شدم .
همنشینی با تو آرزوهای مرا رویایی کرد ،
شبهای مرا مهتابی کرد ،
به خاطر تو بود که شبهایم نیز با خورشید آشتی کرد…
به یاد تو ، همیشه و همه جا
هنوز جز تو چیزی را نخواسته ام از خدا
به خاطر تو بود که بی خبر شدم از دنیا
چون تو دنیای من شدی ، از لحظه ای که آمدی تو فکر و ذکر من شدی
من که جز تو به هیچ چیز فکر نمیکنم ،
به خاطر تو بود که با مجنونی مثل من روبرو شدی
به خاطر تو بود که خاطر تو را در قلبم حک کردم ،
وقتی که آمدی همه کس را به خاطر تو ترک کردم!
پسر ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ.....
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺩﻭﯾﺪ ﺗﺎ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺣﯿﺎﻁ...
ﭘﺴﺮﮎ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﻠﻮﯼ ﺩﺭ ﻭﺍﯾﺴﺘﺎﺩ....
ﻭ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﻧﺮﻓﺖ....
ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻫﻢ ﮐﺘﮑﺶ ﺯﺩ ..
ﺑﻌﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺗﻮ ﺧﻮﻧﻪ....
ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺷﮑﺶ ﺑﻪ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ :
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﻓﺮﺍﺭﮐﻨﻤﺎ ...
ﺗﻮﭼﺎﺩﺭ ﺳﺮﺕ ﻧﺒﻮﺩ....
خیـــــــــــلی سختــــــــــــــــــــه!؟!
زیر اوار کسی بمونی،
که قرار بود........
تکیه گاهت باشه!؟!
خیانت کرده است و میگوید کو نشانم بده.....
اخه لعنتی مگر جای بوسه میماند.....
دخترک طبق معمول هر روز جلوی در ویترین کفش فروشی ایستاد
و کفش های قرمز رنگ را با حسرت نگاه کرد... بعد به بسته های
چسب زخمی که در دستش داشت خیره شد و یاد حرف پدرش
افتاد:اگه تا پایان ماه،هر روز تمام این چسب زخم ها رو که داری
بفروشی،آخر ماه کفش های قرمز رو برات می خرم...
دخترک به کفش ها نگاه کرد و با خودش گفت:یعنی من باید دعا کنم
که هرروز دست،پا یا صورت یه نفر زخم بشه تا...و بعد شانه هایش
را بالا انداخت و به راه افتاد و گفت:نه، خدا نکنه اصلا کفش نمی خوام
پسرک جلوی خانومی را میگیرد و با التماس میگوید :
خانم !تو رو خدا یه شاخه گل بخرید
زن در حالی که گل را از دستش میگرفت نگاه پسرک را روی کفش هایش حس کرد ,
چه کفش های قشنگی دارید!
زن لبخندی زد و گفت: برادرم برایم خریده است دوست داشتی جای من بودی؟
پسرک بی هیچ درنگی محکم گفت :
نه ولی دوست داشتم جای برادرت بودم !تا من هم برای خواهرم کفش میخریدم
امروز در خیابان مردی ک عطر تو را زده بود
از کنارم رد شد.....
و این ینی،
قتل غیر عمد!!!!!!
ماهی ها نه گریه میکنند
نه قهر و نه اعتراض
ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻗﯿﺪ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﻨﺪ ...
ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺴﯿﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﻋﺎﺷﻘﯽ شان
ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺷﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ...
ﻣﺎﺩﺭﺵ آﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﺩﺍﺷﺖ...
ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺖ ﻣﺎﺩﺭ ﯾﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺩﺍﺭﯼ ، ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺒﺮﯾﻤﺖ آﺳﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ﺳﺎﻟﻤﻨﺪﺍﻥ...
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ ﭼﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﯽ؟
ﮔﻔﺖ آﻟﺰﺍﯾﻤﺮ......
ﯾﻌﻨﯽ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﻮ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﯿﮑﻨﯽ...
مادر ﮔﻔﺖ: مثل اینکه ﺧﻮﺩﺗﻢ ﻫﻤﯿﻦ بیماری رو ﺩﺍﺭﯼ...
ﮔﻔﺖ: ﭼﻄﻮﺭ؟
مادر ﮔﻔﺖ: ﺍﻧﮕﺎﺭ ﯾﺎﺩﺕ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺯﺣﻤﺘﯽ ﺑﺰﺭﮔﺖ ﮐﺮﺩﻡ...
ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺸﯽ...
کمر ﺧﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﻗﺪ ﺭﺍﺳﺖ ﮐﻨﯽ...
ﭘﺴﺮ ﺭﻓﺖ ﺗﻮﯼ ﻓﮑر...
ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ : ﻣﺎﺩﺭ ﻣﻨﻮ ﺑﺒﺨﺶ...
مادر ﮔﻔﺖ: ﺑﺮﺍﯼ ﭼﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﮑﻨﻢ....
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ: ﻣﻦ ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﯾﺎﺩﻡ نمیاد ...
.: Weblog Themes By Pichak :.